یگانه...
حکمت وزیدن باد رقصاندن برگ ها نیست،امتحان ریشه هاست
من اینجایم .... پشت پنجره ی احساسم
در سَرائی که پُر از
تنهاییست پشت این پنجره ..... می بارم من
به سانِ باران ... در یکی از روزهایِ بهار یا پائیز
من اینجایم ... با همه ی احساسی که می ریزم در قطره قطره ی دلم
و می چکانم بر صفحه ی سرد وسختِ جسمی بی جان
تا کم کنم فشارِ باری را که بر شانه های دلم همواره سنگینی کرده است
همین !!!!!!!!!
و دیگر هیچ !!!!!!!!
دیگر از من مپرس از چون و چرایِ من
نزدیک تر هم نیا
که من فقط از دور است که زیبایم
همانجا پشت پنجره ی دلم بنشین
خستگی در کن
بعد هم برو
اگر خواستی باز هم به دیدنم بیا
اما همانجا پشت پنجره بمان
حجمِ تنهاییِ من به قدری زیاد است
که دیگر هیچ جایی برایِ کسی نمی ماند
من مالِ تنهایی ام هستم
دیگر هیچوقت مالِ کسی نمی شوم
تنهایی من مرد صادقیست
تنهایی من مرد عاشقیست
تنهایی من هیچوقت دروغ نمی گوید به من
تنهایی من هیچوقت مرا به هیچ چیز یا هیچکس نخواهد فروخت
و حرفهای دلم همه برای مردیست که زین پس او را ( تنها ) صدا خواهم زد
سلام ( تنها )
نظرات شما عزیزان:
ممنون که اومدی و سر زدی
بلاگت را دیدم
خوبه...
فقط یکم در انتخاب فونت و رنگ قلمت دقت کن
هرچند این مسئله سلیقه ای
میبینمت
درس زندگی.....
Power By:
LoxBlog.Com |